ساعت شش از خواب بیدار شدم 

سرحال بودم و هوشیاریم‌سر جاش بود 

کلنجار میرفتم با خودم مگه میشه 

شش صب جمعه بیدار باشی و سرحال !

منی که شنبه تا پنج شنبه رو با خودم جنگیدم تا زودتر از دوازده بیدار شم 

نهایتش رسیدم به ساعت نه و نیم 

واسم قابل باور نبود 

صدایی درونی بهم میگفت بخواب بخواب 

و دوباره خوابیدم 

دوازده و نیم از خواب بیدار شدم 

ولی این بار سرحال نبودم 

انگار دچار کوفتگی شده باشم عضلاتم درد میکرد 

و سوزس شدید ادرار داشتم که

برای اروم کردن دردش مجبور به خوردن قرص شدم

نتیجه اخلاقی : به صدای درونی قلبتون گوش ندید 

از صب زیبای پیش روتون استفاده کنید 

تمام مدتی که خواب بودم 

خواب می دیدم که سخت مشغول تدارک برای عروسی خودم بودم

و همه نگرانی های یک عروس را داشتم 

نگران لباسم

ارایشم 

عکاسم‌

و خیلی چیزهای دیگر 

یه خواب طولانی و واقعی 

که من در حال جنب و جوش بودم 

شنیده بودم که دختر خواب عروسیش را ببیند یعنی عمر کوتاهی دارد 

و زمان مرگش نزدیک است 

من برای بار دوم است که خواب عروس شدنم را میبینم ولی این بار واقعی تر از دفعه ی قبل

بگذارمشان به حساب هشدار برای پایان عمرمم ؟؟

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

حرف و حديث دلنوشته‌های محیا BitXurd مدرسه امام علی(ع) دیجیتال مارکتینگ alisameti Dale Brandi فروش مواد شیمیایی صنعتی خدمات سی ان جی سلیمی